نمایش رویای شب نیمهی تابستان تا کنون دوبار توقیف شده است. اولینبار، دقیقاً بیست سال پیش بود. یکسال از تشکیل دولت اصلاحات میگذشت و کارگردان نمایش، محمود کریمی حکاک، با گردهمآوردن گروهی از دانشجویان رشتهی تئاتر، نمایش را در برج آزادی به صحنه آورده بود. در این کمدی، عشاق چهارگانهی نمایش، پس از گذراندن شبی عجیب و سرشار از سوء تفاهم، عاقبت همسر مناسب خویش را مییافتند، جدال میان دوک آتن و ملکهی پریان فیصله مییافت، پدر سختگیر از مجازات دختر طاغی خود و عاشق سرکش او در میگذشت، باتم از کابوسی که در آن گرفتار شده بود رهایی مییافت و گروه اصناف، بهبهانهی مراسم ازدواج زوجهای عاشق، نمایشِ مفرح خویش را در میان خنده و هیاهوی تماشاگران اجرا میکرد. در این میان، فضای دلگرمکنندهی پس از دوم خرداد 76، گروه جوان را کمی امیدوار کرده بود که پایشان را اندکی از خط قرمز «حرکات موزون» فراتر نهند و به فضای جشنمانند انتهای نمایش، حالتی واقعیتر ببخشند. همین امید کاذب باعث شد تا در چهارمین شب اجرای نمایش، افرادی که حراست از برج آزادی را برعهده داشتند، به میان صحنه بیایند و آن را توقیف کنند. در آن زمان، به دلیل اجرای صحنههای کوتاه رقص، نمایش به اشاعهی فحشا و هتک عفت عمومی متهم شد، بازیگران نمایش بهسرعت متفرق گشتند و کارگردان، باردیگر از ایران رفت.
در آن دوران، سادهدلانه با خود فکر میکردم که بهرغم تحولات چشمگیری که امید آن میرفت، هنور از فشار گروههای متعصب کاسته نشده و مفهوم تساهل و تسامح جا نیفتاده و هنوز مانده است تا مفهوم گفتگو ـ چه در میان تمدنها و چه در میان نیروهای متعارض اجتماعی در ایران ـ صورت واقعی خویش را بیابد. هرچه بود، در ذهنام بیش از این نمیگذشت که از دید دادگاه، دلیل اصلی توقیف این نمایش، همان اجرای رقصی است که حرام تلقی میشد.
ماه گذشته، دوباره همین اتفاق برای این نمایشنامه رخ داد. این بار نیز کارگردان، مریم کاظمی، گروهی از هنرجویان جوان تئاتر را گردهم آورده بود تا این کمدی سرشار از سوءتفاهم را بر صحنه آورد. فیلم تبلیغاتی نمایش، رقص گروهی از بازیگران را نشان میداد و همین صحنههای ضبط شده، موجبات توقیف نمایش را فراهم آوردند. آیا در این بیست سال چیزی عوض ، و یا بدتر، نشده بود؟ آیا هنوز هم رقص، نه نشانهی رفاه، تمدن و شادی، نه یک هنر، که اباحهگری تلقی میشد؟ ظاهراً میشد.
اگرچه قضاوت قضات در باب رقص تغییر نکرده است، اما در این بیست سال، نظر من دربارهی دلیل اصلی توقیف نمایشها، و یا دستکم کمدیها، تغییر یافته است و دیگر مانند روزگار جوانی آنقدر سادهلوح و خام نیستم که وجود صحنههای کوتاه رقص را دلیل اصلی توقیف کمدیها بدانم. البته این بدان معنا نیست که من قضّات امروزی را متخصصان درام یا برخوردار از ذهنی خودآگاه راجع به ساختار نمایش بدانم، بلکه در واکنش خشماگین آنها، سازوکاری خودانگیخته و ناخودآگاه میبینم که نسبت به درونمایهها و ساختار کمدی، همچون خطری ناشناخته، عکسالعمل نشان میدهند. نمایش رویای شب نیمهی تابستان، جزو کمدیهای اولیهی شکسپیر است و در آن مانند هر کمدی خوشساختی، جدالی هست میان نسل کهن و نسل جدیدی که آرزوها و امیال خویش را پیمیگیرد. اجیوس، پدر هرمیا، نمایندهی این نسل کهن است ، چنین شخصیتی در تمام کمدیهای کلاسیک، از یونان و روم باستان تا دوران مولیر و ماریوو حضور دارد و با نام Senex Iratus (پدر پیر و خشمگین) شناخته میشود، چنین پدر خشمگینی به خواستههای فرزندانش بیاعتناست و هیچگونه نظر مخالفی را برنمیتابد، اگر فرزندان از رای مستبدانهی او پیروی نکنند، آنها را از خانه میراند، به تبعید میفرستد، از ارث محرومشان میسازد و یا مانند اجیوس، مجازاتی دوگانه را برای دختر نافرمانش مقرر میکند: یا مرگ و یا تا آخر عمرهمچون راهبهها مجرد ماندن، این مجازات درخوری است برای دختری که از فرمان پدر مستبدش پیروی نمیکند. بهیک معنا، پدران پیر و خشمگین، نیروهایی ضد کمیک و یا ضدقهرمانی هستند که تا آخرین لحظات نمایش، نسل جوان را تحت فشار میگذارند و حتی گاهی آنان را تا مرز نابودی بهپیش میرانند. در آثار شکسپیر، طیف این پدران مستبد از باپتیستا، اجیون و سیمبلین تا لئونتس، پولیگزینس و سیمونیدس گسترده است. برخی از این پدران حتی پیش از شروع نمایش مردهاند، مانند پدر پورشیا در تاجر ونیزی، اما سایهی وصایای دستوپا گیر آنها، قهرمانان نمایش را از انتخاب آزادانهی سرنوشتشان باز میدارد. بههر حال، در کمدی، جدال میان این دو نسل، نسلهایی با آرمانها و انگیزههای متفاوت، تا آخرین لحظات نمایش جریان دارد، گاهی پیروزی نسل جوان بس بعید و دور از دسترس مینماید اما در صحنهی آخر هر کمدی، ما شاهد غلبهی جوانان بر مشکلات هستیم، پدران و حاکمان سختگیر مغلوب شور و خرد نسل جدید میشوند، موانع از سر راه برداشته میشوند و نمایش با یک جشن پایان میپذیرد. جشن پایانی نمایش، عنصر جداییناپذیر کمدی ـ و یا دستکم کمدی کلاسیک ـ است. در این جشن، که معمولاً جشن عروسی است، عشاق به وصال یکدیگر میرسند و رقصی که در اجراهای ایرانی کمدیها اینهمه دردسرساز است، نشانهی این جشن، و فراتر از آن، نشانهی غلبهی شور و خرد نسل جوان بر عقاید کهنهی نسل قدیم است. اعتراض به رقص در کمدی، فارغ از مسایل شرعی، اعتراضی بر این تفوق است.
در بسیاری از کمدیهای کلاسیک، پدران خشمگین، شرورهای مشکلآفرین ، تهمتزنندگان و دسیسهچینان در انتهای نمایش از جامعه رانده میشوند و یا با دعوت نشدن به جشن، تحقیر میشوند. اما اینگونه از رفتارهای افراطی در کمدیهای شکسپیر جایی ندارند. شکسپیر مرد اعتدال است و از هر تعصبی دوری میکند. در جشنهای پایانی کمدیهایش، پدران خشمگین آرام گشته و مورد عفو قرار گرفتهاند، خبیثهای متنبه گشتهاند و همراه با دیگران به شادی مشغول میشوند ( و تنها استثنا مربوط به شایلاک یهودی است که بنا به شریعتاش، خودش خواهان شرکت در هیچ جشنی نیست و بهطرزی کنایی آن را اسراف و گناه میپندارد) در نمایش رویای شب نیمهی تابستان نیز اجیوس پیر و خشمگین، در نهایت به ازدواج دخترش با لایساندر گردن مینهد و خود به همراه دوک آتن، در جشن عروسی عشاق شرکت میکند. در واقع، در انتهای کمدیهای شکسپیر، جامعهای جدیدی شکل میگیرد، که بر خلاف جامعهی پرتنش قبلی، در آن تفاهم و رواداری حاکم است، این جامعهی جدید، اساساش را بر بخشایش، وحدت ( چه جسمانی و چه روحانی)، تسامح و اعتدال میگذارد و تاسیس جامعهای مبتنی بر گفتگو و رواداری را با رقص و پایکوبی جشن میگیرد. در پایان کمدیهای شکسپیر، تماشاگران نیز بهطور تلویحی، به شرکت در این جشن شادمانه دعوت میشوند تا فارغ از واقعیتهای صعب زندگیشان، شکلگیری خیالی چنین جامعهای را در ذهن تجربه کنند. تجربهی ذهنی این جامعهی جدید و صلحآمیز، حداقل لذتی است که کمدی به تماشاگران خویش میبخشد.
وقتی در بهمن 1377 نمایش رویای نیمهشب تابستان، به بهانهی ممنوعیت رقص، توقیف شد، معنای آن میتوانست این باشد که نیروهای متخاصم جامعهی کهن هنوز جامعهی جدید ـ جامعهای که میخواست مبتنی بر گفتگو و تفاهم باشد ـ را برنمیتابند و به بارزترین نشانهی آن، رقص پرشور و سرخوشانه جوانان، حمله میکنند. شاید در ذهن آنها فقط ممنوعیت شرعی رقص مطرح بود، اما در عالم سیاست، و در ناخودآگاه ستیزندهی آن، چیزی بیش از اهداف پاکدینانه در کار است. در واقع، مشروع نداستن رقص در حکم مشروع نداستن جامعهی جدید بود. همانگونه که دیدیم، در جامعهی نوپای آن روزگار، پایانی خوش در کار نبود و سناریو را بازیگرانی ایفا کردند که متناسب با صحنهی روزگار خویش نبودند. برای تماشاگران منفعل ایرانی، هیچ چیز ناامیدکنندهتر از دیدن نمایشی نیست که بد نوشته و بدتر اجرا شده باشد. جای بسی تاسف است که سناریوی جهان ما را شکسپیر ننوشته است و مردان خشمگین، تا آخرین لحظات، به کردار خصمانهی خویش ادامه میدهند.
اما معنای توقیف رویای شب نیمهی تابستان در تابستان امسال چیست؟ تابستانی غوطهور در جنون، سرزمینی تفته زیر خورشید مصایب، با مردمانی غوطهور در « کابوس که بیشتر به مرگ میماند تا خوابی آرامبخش»؛ حتی اسمی هم از گفتگو، مذاکره، صلح و رواداری در کار نیست. کدام تفاهم، کدام جامعهی جدید را قرار بود جشن بگیریم که به رقص خیالی آن نیز حمله کردید؟ پدران خشمگین، حتی کوچکترین سرخوشیهای خیالی نسل جدید را برنمیتابند و به سایهی خیالی آزادی هم یورش میبرند. شاید آنها کمدی را دوست ندارند، اما چنین کسانی لاجرم گزینهای جز دیدن تراژدی نخواهند داشت.
در پسگفتار هر کمدی مرسوم است که از مخاطبان تشکر شود، پس شاید بد نباشد که من نیز مانند آن دوست عزیز، از عوامل دادگستری تشکر کنم که با ما رفتار خوبی داشتند و در این تابستان دیوانگی، ما را از بند توهم جامعهی جدید رهاندند.