آهنگ بعدی”سگها” نام گذاری شده. میشد آن را “سگها، دو گونه متفاوت” نامید، چرا که ظاهراً ما در این آهنگ با دو صدای متفاوت رو به رو هستیم. به این معنا که دیوید گیلمور، گیتاریست گروه، قطعات اولیهی ترانه را میخواند، و پایانِ آن با صدای راجر واترز به اتمام میرسد. همچنین دو روش متمایزِ تفکر آشکار میگردد. ترانه با سخنان سگِ پیر –سگی که نمایندهی کلیشهای خود است، سگِ قاتل که تلاش دارد تا به مرتبهی خوک برسد- که به سگِ دیگر برای پیشرفتش کمک مشورت میدهد آغاز میشود.
ترانه با این سطرها آغاز میشود: ” باید دیوونه باشی / باید بفهمی دقیقاً نیازت چیه / باید توی خیابون روی انگشتهات خوابیده باشی / باید بتونی با چشم بسته هم غذات رو پیدا کنی/ و بعد آروم و پنهونی حرکت کنی/ و بدون اینکه فکر کنی، تو لحظهای که باید ضربه رو بزنی.” او تاکید میکند که فقط کسانی که “نیازشون رو میدونن” و دارای میلی بیپایان هستند میتوانند سلسله مراتب را یکی پس از دیگری بالا بروند. ترانه پیشنهاد میدهد که برای رسیدن به موفقیت، باید مجذوبِ عطشِ بیحدِ قدرت شد. ترانه همچنین به نوعی قتل هم اشاره دارد. معیار اخلاقیِ “سگ، سگ را میخورد” که در آن تا زمانی که پول و قدرت حصول شوند، همه چیز عادلانه است. “سگ” موفق سگی است که هم مراقب شکار باشد، هم شکارچی.
بند بعدی ترانه توصیهای دقیق است: پیروی کردن از قواعدی که قبلا وضع شدهاند. ترانه با ورود تمام گروه ادامه مییابد، و با بافت موسیقیاییِ غنی، ما را دچار دو احساس متضاد میکند: “تسکین و غم”.
And after a while, you can work on points for style.
Like the club tie, and the firm handshake,
A certain look in the eye and an easy smile.
You have to be trusted by the people that you lie to,
So that when they turn their backs on you,
You’ll get the chance to put the knife in.
یه چند وقتی که گذشت، کمکم ریزهکاریهای خوشتیپی رو یاد میگیری
مثلاً کراوات بزنی و درست و حسابی و محکم دست بدی
نگاهی مطمئن و لبخند راحتی داشته باشی
باید بذاری مردمی که بهشون دروغ میگی بهت اعتماد کنن
تا وقتی که پشتشون رو به تو میکنن
بتونی چاقو رو تا ته فرو ببری
فیل رز توضیح میدهد: “سگ نشان میدهد که مهاجم سرانجام موفق میشود شخصیت فریبکار و کاسبکار –که مشخصهی آن نگاهی فریبنده در چشمهای طرف مقابل، و لبخندی تصنعی که در صورت لزوم میتوانند ظاهر شوند- را در خود جا بیاندازد. واترز اشاره میکند که این شیوهای دلسردکننده برای زیستن است. سگ، برای این که از قافلهی رقابت جا نماند، باید همیشه حیلههای جدیدی برای رو کردن داشته باشد، به هیچ کس اعتماد نکند، و هرگز مورد اعتماد قرار نگیرد. در نهایت، موجودی تنها و زیستی بیگانه از خویش.
رز اشاره میکند که راوی اول، – با به کارگیری ابزارهای موسیقیایی – تصمیم میگیرد که “سگ” جوانتر باید از این گونه زندگی دل سرد شود. نه از بابت این که از وحشت و توهمِ زندگی در امان نگه دارد، بلکه چون نباید برای سگ ارشد قیافه بگیرد، مقداری از حس رقابت و برتری جویی او را محدود کردهاند.
You gotta keep one eye looking over your shoulder.
You know it’s going to get harder,
And harder and harder as you get older.
And in the end you’ll pack up and fly down south,
Hide your head in the sand,
Just another sad old man,
All alone and dying of cancer.
همیشه باید نگاهی هم به پشت سرت داشته باشی
می دونی هرچی پیرتر میشی سختتر و سختتر میشه
و آخرش هم بار و بندیلت رو جمع میکنی و میری جنوب
و سرت رو میون شنها پنهون میکنی.
تو فقط یه پیرمرد درب و داغون دیگه هستی
که تو تنهایی خودش از سرطان میمیره.
در حین اینکه سگ ارشد این پیشنهادات دلسردکننده را میدهد، کمکم متوجه میشود که در حال توضیح واقعیتهای زندگی خودش است. رز شرح میدهد که چگونه در سطرِ بعدی درک کاملِ پیشگوییِ سگ در مورد خودش شروع میشود. “شخصیت همچنان تهدید کنندهی سگ اول نه تنها با ورود آواز اصلی دوتایی، بلکه ا بازگشتِ آوازِ پشتیبانِ پسزمینه تصدیق میشود. او موقعیت ترسناک ایجاد شده توسطِ سگِ دوم را توضیح میدهد: افزایش حس پارانویا، که نتیجه نهایی کنش گذشته اوست.” (Rose, 65) سگ ارشد سرانجام متوجه می شود که شیوههای گذشتهی او به شدت بر زندگی و آیندهاش تاثیر گذاشته است.
And when you loose control, you’ll reap the harvest you have sown.
And as the fear grows, the bad blood slows and turns to stone.
And it’s too late to loose the weight you used to need to throw around.
So have a good drown, as you go down, all alone.
Dragged down by the stone.
و وقتی که کنترلت رو از دست میدی، چیزی رو که کاشته بودی درو میکنی
و همین طور که ترست زیاد میشه ، خون گندیدت کم کم از جریان میافته و به سنگ بدل میشه
اونوقت دیگه واسه کم کردن وزنی که واسه زور گفتن به مردم لازمش داشتی خیلی دیر شده
غرق شدنت نوش جونت، تویی که باید تنهایی غرق شی
با سنگی که پایینت میکشه.
اگرچه او در قامتِ دوم شخص صحبت میکند، سگ پیرتر، سگ رقابتجو که کاملا با خودش حرف میزند بالاخره متوجه میشود که رقابتهای سطح بالا –فضیلتی کاملا سرمایهدارانه- چگونه او را با شرایط و روابط واقعی انسانی بیگانه میسازد. برای او از قبل مشخص شده که باید در غرور و انزوای خویش غرق شود.
چیزی که در ادامه میآید قطعهای طولانی و بیکلام است که عمدتا شامل صدایی ترسناک تولید شده توسط یک سینتی سایزر با روندی صعودی و همچنین صدای یکنواخت درام میشود. واژهی سنگ از طریق اکو تکرار میشود تا تاکید بیشتری بر بیگانگی شود. فیل رز اشاره دارد که در این قسمت نوبت به تأمل میرسد، جایی که سگ جوان – هم او که در خوکهای پرنده: قسمت 1 حرف میزد – در مورد پیشنهادهای متناقض توصیه شده به خود فکر میکند. نقش درامز در این بخش کمکم بیشتر میشود و این بدان معنا است که این “سگ” در حال فراهم آوردن شرایط مقاومت برابر این نوع زندگی بوده، و تکذیبیهای را آماده میکند. پروتاگونیست این داستان در حال فروکردنِ توهم ایدئولوژی، و بطلانِ منطقهای پیشین آن است. این قطعهی بیکلام به یکباره قطع شده، و ساختار موسیقیایی که در آغاز با آن مواجه بودیم مجدداَ بازسازی میشود: همنوازی دو گیتار آکوستیک، و در آخر ورود تمام اعضای گروه. پروتاگونیست، در همین حالی که گویی از خوابِ غفلت بیدار شده شروع میکند:
I gotta admit that I’m a little bit confused.
Sometimes it seems to me as if I’m just being used.
Gotta stay awake, gotta try and shake off this creeping malaise.
If I don’t stand my own ground,
How can I find my own way out of this maze?
باید اعتراف کنم که یه کم گیج شدم
گاهی به نظر میرسه که صرفا ازم سوء استفاده شده
باید بیدار بمونم، باید سعی کنم از این بیقراری خزنده رها بشم
اگر نتونم روی پاهام واستم و حقم رو بگیرم
چطور می تونم راهم رو تو این دنیای پیچ در پیچ پیدا کنم؟
او سعی میکند که خودش را از بند ساختارهای ایدئولوژیکی که به او میگویند کیست و چگونه باید رفتار کند رها سازد. وی به این ساختارها به عنوان راهی ابزورد و –اگرچه پنهان پشتِ خودشیفتگیای صحیح- خودمخرب برای زندگی نگاه میکند. او ورای پاداشهای پیشنهادی سرمایهداری را میبیند؛ پاداشهایی که جدایِ از محصولات جانبی وحشتناکشان، از قبیل سودهای مالی و ترفیع درجات، برای او به شدت رنگ باخته هستند. رز اشاره میکند “این حقیقت که سگ مذکور میگوید «باید شب را بیدار بماند» بیمیلی او به بازگشت به وضعیت شستشوی مغزی را میرساند. به بیان دیگر، او باید “روی پای خودش بایستد” تا دوباره زیر نفوذ قاعدهی فردیتگرایی سگ ابتدایی نرود.” (Rose, 66)
به محض ورود تمام اعضای گروه، چیزی که ادامه پیدا میکند انتقادی محکم و قاطع از شیوهی زندگی “سگ مرشد” است.
Deaf, dumb and blind you just keep on pretending
That everyone’s expendable and no one has a real friend.
And it seems to you the thing to do would be to isolate the winner.
And everything’s done under the sun,
And you believe at heart, everyone’s a killer.
کر و کور و لال، همش ادعا داری
که میشه از همه استفاده کرد و هیچ کس دوست واقعی نداره
و کار درست از نظر تو، محاصره برندههاس…
و خوشی بقیه براش مهم نیست
و از ته دل باورداری که همه قاتلن…
“سگ” جوان که ظاهراً از چنگ کرختی ذهن و ایدئولوژی ویرانگر آزاد شده است، تلاش میکند که قسمتهایی از حیلههای ایدئولوژی را روشن کند. زندگی سخت رقابتی آنها در منازعات طبقاتی، یک بار دیگر نشان داده میشود، اما این بار خبری از سرخوشی فریبنده نیست. تا زمانی که “همه قابل مصرف باشند” هیچ کس نمی تواند رابطهی معناداری را با دیگری آغاز کند. تا وقتی آنهایی که باید از سلسله مراتب بالا بروند اعتقاد دارند ” خوشی بقیه برایشان مهم نیست” تا نیازهای واقعی شان را سرکوب کنند، این موضوع آنها را به سمت وضعیتی پارانویایی سوق میدهد که هر کسی پتانسیل خطرناک و دشمن بودن را دارا میباشد.
چیزی که عاید میشود، سولوی بلند و دراماتیکی است که غم عمیقی را عرضه میکند. سپس ترانهای تکهتکه و تلمیحی که شامل این قطعه است:
Who was born in a house full of pain.
Who was trained not to spit in the fan.
Who was told what to do by the man.
Who was broken by trained personnel.
Who was fitted with collar and chain.
Who was given a pat on the back.
Who was breaking away from the pack.
Who was only a stranger at home.
Who was ground down in the end.
Who was found dead on the phone.
Who was dragged down by the stone.
کسی که تو خونهای پر از درد به دنیا اومده
کسی که تمرینش دادن به سمت طرفدارش تف نکنه
کسی که از رئیسش دستور میگیره
کسی که توسط افراد تعلیم دیده درخودش شکسته شده
کسی که سر و کارش با قلاده و زنجیره
کسی که توی یه غرفه پشت پیشخون نشسته
کسی که زیر فشار داره خرد میشه
کسی که توی خونهش فقط یه غریبهس
کسی که آخرسر به خاک میافته
کسی که معمولن جسدش پای تلفن پیدا میشه
کسی که با سنگی بر پاش غرق میشه…
واترز استعارهاش را شرح میدهد که زیستهای فردی در جامعهی سرمایهداری دقیقا مانند همان سگی است که پیرو استادش، ایدئولوژی سرمایهداری است. رقیب بورژوازی – یا همان “سگ” – “ از رئیسش دستور میگیره ” و “ توسط افراد تعلیم دیده درخودش شکسته شده “. این عبارات بیانگرِ شرایطِ ایدئولوژیک هستند. آنهایی که توسط تأثیراتِ طبیعی بر روانِ فرد و عمل به مانیفستها “پایین کشیده میشوند”، سرانجام به دام تنهایی و زندگی دور از دیگران میافتند.
دو آهنگ بعدی “خوک ها: سه گونه متفاوت” و “گوسفند” نام دارند که به ترتیب نقش سرمایهدار و طبقه کارگر را بازی میکنند. “خوکها” پرخور و بد اخلاق نشان داده شدهاند، و قابلیت این را دارند که با رنج دادن طبقات زیرین، خود در بالاترین درجات اجتماعی جا خوش کنند. گوسفند هم به عنوان موجود بیفکری نشان داده میشود که به طور کل تحت کنترل ساختارهای ایدئولوژیک است. این مسئله به وضوح در کتاب فیل رز مطرح شدهاست. برای فهم مقصود این مقاله، فقط باید متوجه باشیم که اعضای طبقههای ممتاز جامعه هم مانند “سگها”، چه از سیستم اقتصادی سرمایهداری، چه از ایدئولوژیی که از آن محافظت میکند، رنج میکشند. واترز در این آلبوم سعی میکند که با شکافتن توهمات این ایدئولوژی ذهن تعدادی از شنوندگان خود را روشن کند. اما برای چه تاثیری؟
این به وضوح در کتاب رز مطرح شده است. برای اهداف این مقاله فقط باید درک شود که مانند «سگها» – همانطور که در بالا توضیح داده شد – اعضای این طبقه اجتماعی متمایز از هر دو به دلیل ساختار اقتصادی سرمایه داری و ایدئولوژی که از آن حمایت می کنند رنج می برند. در این آلبوم، واترز به وضوح تلاش می کند تا توهم ایدئولوژی را بشکند تا برخی از مخاطبانش را روشن کند. اما چه تأثیری دارد؟
نکته و یا – اگر جرات گفتنش را داشته باشم – پیشنهاد آخری که واترز مطرح میکند، در آخرین آهنگ آلبوم، یعنی “خوک های پرنده: قسمت 2” آشکار میگردد. درست شبیه همتای خود، در ابتدای آلبوم، این آهنگ هم با یک گیتار آکوستیک نواخته میشود، اما آواز برای القای حس صمیمیت بیشتر دابل ترک است.
You know that I care what happens to you.
And I know that you care for me too,
So I don’t feel alone,
Or the weight of the stone,
Now that I’ve found somewhere safe
To bury my bone.
And any fool knows a dog needs a home
A shelter from pigs on the wing.
می دونی برام مهمه چی سرت میاد.
و می دونم منم واسه تو مهمم،
پس احساس تنهایی نمیکنم،
حتی دیگه سنگینی سنگ رو هم حس نمیکنم،
حالا که جای امنی رو پیدا کردم
که استخونام رو خاک کنم.
و هر احمقی میدونه که هر سگی یه خونه میخواد
پناهگاهی از چنگ خوکای پرنده.
سگ به نوعی پیشنهاداتی را به ما ارایه میکند. به سیستم اجازه ندهیم که روح و جانش را خورد کند، و مجبورش کنیم در برابر چنگال سرد مبارزه تسلیم شود، او هنوز دارای صفات انسانی است، بدون هیچ شباهتی به دیگران، در طبقهی “سگها”. رز ادامه میدهد: “آرامشی که او در رابطهی نزدیکش با افراد دیگر احساس میکند به عنوانِ “پناهگاهی” از شرِ وضعیتِ “ملال و دردی” که از بیاحساسی خوک ها تولید میشود عمل میکند.” (Rose, 79) بدون در نظر گرفتنِ موقعیت، هر سه طبقه رنجور و زجر کشیدهاند. سیستم تغییری نمیکند، به نظر غیر قابل نفوذ میآید. با این حال، فرد میتواند از طریقِ روابط صمیمانه با همنوعانش از چنگ سیستم بگریزد.
متناقض به نظر میرسد. حیوانات قطعهای هنری / انتقادی است که امیدوار است بتواند ساختار جوامع سرمایهداری، که نشانگر حکومتهایی غیرانسانی و سادیستیاند را افشا کند. با این حال، واترز هیچ پیشنهادی در برابر این نیروی حیوانی ندارد. او صرفا اظهار میکند که ما باید با آن برخورد کرده، و بدون تسلیم شدن به ایدئولوژیاش در درون آن زندگی کنیم. اگر سیستم به نحوی که او شرح داد در مسیر خودش باقی بماند، بدون شک ایدئولوژی نه تنها از بین نمیرود، که قوی تر از پیش میشود. بنابراین با پیشنهاد این “نقشه جنگ” همانگونه که توضیح داد (قبول کردن سیستم و زندگی در آن تا نیل به سمت رضایت مندی) در واقع از این سیستم پشتیبانی کرده، و در ایدئولوژی آن شرکت میکند. اگرچه او به شدت از سرمایهداری انتقاد میکند، اما در واقع با این قطعه موسیقیایی از اساس اقتصادی ایدئولوژیک، که مستقیما تحت تاثیر ایدئولوژی سرمایهداری است حمایت کرده، و نهایتاً به شیوعِ “آگاهی کاذبی” که پیش تر از آن یاد شد کمک میکند.
منابع:
+ برای دریافت این مطلب در قالب PDF اینجا را کلیک کنید: حیوانات پینک فلوید اتهامی علیه سرمایه داری و حمایت ایدئولوژیک (قسمت دوم)