میثاق نعمت گرگانی
معماری تنها دربارهی اهلی کردن فـضا، تـصرف و شکل دادن به مکانی قابل زیست از فضا نیست؛ بلکه همچنین مقاومت جانانه در برابر «وحشت زمان» است.
– ساختمان و وحشت از زمان؛ کارستن هریِس
نیکولاوس گیهلتر، کارگردان اتریشی در مستند “هومو ساپینس” (۲۰۱۶) روایتی بصری ارائه میدهد از مکانهای فراموششده، از آنچه که انسان ساخته و اینک متروک شده: مالها، بیمارستانها، ایستگاههای مترو، سالنهای تئاتر و …
نماهایی باز از وزش نـسیان در سازههایی عظیم، از اتاقها، راهروها، ساختمانها، خیابانها و شهرهای خالی از سکنه که طبیعت -علف و آب- به تدریج در حال بازپسگیری آنها است؛ که لختیشان بیش از هر چیز روایتگر غیاباند، غیاب انـسان. تصاویر و نماهایی از جغرافیاهای فراموششده و رهاشدهای از شرق آسیا گرفته تا شمال آمریکا که هر یک گویا بُرشی از فیلمی آخرالزمانی و جهانی پساانساناند و تأییدی بر آن گفتهی لوی استروس که «جهان بدون انسان آغاز گشت و بدون او خود را کامل میکند».
دوربین ثابت، قابهایی عریض و نماهای طولانی که بدل به آلبوم عکسی میگردند که خالی بودن جهان از انسان را تصویر میکنند. در این بین ارتفاع دوربین و نوع زاویهبندی در موارد متعددی ما را با اثری متافیزیکی و سورئال مواجه میکند. گویا با تابلویی از جورجو د کیریکو مواجهیم. طبیعتاً نشانی از صداهای تولیدی انسان نیز نیست. نه خبری از آلودگیهای صوتی اتومبیلها و هواپیماهاست و نه ردپایی از موسیقی میتوان یافت. تنها دوبار صدای پرندههایی را در فیلم میشنویم؛ تنها موجودات زندهای که در فیلم میبینیم. این سکوت دهشتناک تنها به مدد یک چیز برهممیخورد: صدای نـشت کردن، چکه کردن. قطرات آبی که از لولهها و سازههای پوسیده و فاسد نشت میکنند و سلطهی سکوت را از بین میبرند. چکههایی که بیشتر قاصدانی هستند از زمانی دیگر، از گذشتهای دور و نزدیک، و ردّی از موجوداتی که دیگر اینجا نیستند.
دیگر نه تنها خبری از فرهنگهای متروپلیتن و دالهای الکترونیکی و نئونی حکشده بر صفحههای غولپیکری که شهر معاصر نامیده میشود، نیست؛ بلکه خود نیکولاوس گیهلتر مصرانه از ارائه هر گونه اطلاعات و درج متن برای معرفی جغرافیا و مکان خودداری میکند. ما با یک جغرافیا/شهر دیستوپیایی یا اتوپیایی مواجه نیستیم. با یک مکان/شهر فوتوریستی یا باستانی مواجه نیستیم. چرا که تمام این دوگانهها، مبتنی بر زماناند ولی تصاویری که ما در فیلم میبینیم از زمان خارج افتادهاند. ما خود را در برابر یک “اسلاید شو” از تصاویرِ اماکن فراموششده مییابیم، بدون اینکه از جغرافیا و مختصات آن اطلاعی داشته باشیم. جز یک چیز؛ اینکه تمام آن شهرها، کشتیها، هتلها و خیابانها در یک جا قرار گرفتهاند: جغرافیای فراموشی.
اینگونه انگارهای مبتنی بر مکان، بدل به روایتی از زمان میگردد. در هنگامهای که زمان چیزی جز شتاب، آنیت و همزمانی نمیتواند باشد و زمان به مفهوم تاریخ از زندگی مردم ناپدید شده است. لذا در مستند “هومو ساپینس” زمان نه تاریخ است، نه زمان خانواری و نه تجربهی بیوگرافیک. زمان، زمانِ صنعتی است. زمان که همواره خود تعیینکنندهی تاریخ مصرف و اعتبار همه چیز بوده، خود به موضوع انقضاء بدل میشود.
از این منظر، هومو ساپینس را میتوان نزدیک به جبش هنری Rust Art دانست. جریانی معاصر در هنر تجسمی و مشخصاً عکاسی که تغییر در رنگ و بافت سطوح مختلف اشیا فلزی و غیره به دلیل زنگ زدن و پوسیدگی را به موضوع خود بدل میکند. رنگها و بافتهایی وارفته، از هم پاشیده که طرحی نو روی سطح و بافت اشیا و اجسام ایجاد میکنند. به تعبیری دیگر Rust Art هنر زوال است و موضوع آن بیش از هر چیز خود زمان است. زمانی که تبلور خود را در کالبد رنگها و بافتهای تغییر ماهیتیافته مییابد و یکی از بنیادیترین ایدئالهای هنر و امر زیبا را به چالش میکشد: مانایی، پایداری و جاودانگی.
فیلمآوار اصطلاحی است که معمولاً در ارتباط با مجموعهای از فیلمها که به مسائل و مشکلات ناشی از سایهی میراث شوم رایش سوم میپردازند و آلمان ویران و شکستخورده را به عنوان میزانسن خور برمیگزینند اشاره دارد. حال پرسش ایناست که مکان/شهرهای متروک فیلم “هومو ساپسنس” میراث چه هستند؟ میتوان همرأی با فردریک جیمسون بود و سخن از “باحال بودن” گفت. جیمسون در کتاب «پسامدرنیسم، یا منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر» “باحال بودن” را والاترین ارزش پسامدرن مینامد. مراد او نوعی نشئگی نشانهای ناشی از هیجان انتقال آنیِ جهان جدید و حیرتآور دادههای دیجیتال، و غوطهوری در نشانههایی که است هیچ ارزشی فراسوی «باحال بودن» خود ندارند. مستند “هومو ساپینس” ولی نه تنها درباره تصرف/مصرف این نشانهها بلکه فراتر روایتگر انسانی است که اعتبار اصلی باحال بودن را [باحالتر بودن را] در دور ریختن آنها میداند. همانگونه که بودریار صورتبندیاش میکند. “تمدن زباله”: «به من بگو چه دور میاندازی، تا بگویم تو که هستی».
پینوشتها:
[1] Homo Sapiens
[2] Nikolaus Geyrhalter