استفان دُلُرم، ژواکیم لُپاستیه | کایه دو سینما؛ شماره ۷۵۹، اکتبر ۲۰۱۹
برگردان ماهنسا شهسواری
استفان دُلُرم، ژواکیم لُپاستیه | کایه دو سینما؛ شماره ۷۵۹، اکتبر ۲۰۱۹
برگردان ماهنسا شهسواری
کایه دو سینما: «قانون و راز»، عنوان مصاحبه هلن فراپا با ژاک ریوت (کاییه شماره 720، مارس 2016) در کتاب تصویر آمده است. شما در ادای احترام خود به ریوت در سینماتک گفتید که این فرمول همه چیز را جمعبندی میکند. اما دغدغهی ریوت، دیالکتیک بین راز، امر شخصی، قانون و امر نمادین است. ما این حس و برداشت را داشتیم که برای شما قانون در «کتاب تصویر»، چندان مستدام نیست. هنری فوندا به خاطر پیدا کردن کتاب قانون در فیلم «آقای لینکلن جوان» به شور و شعف میرسد؛ [اما] سه دقیقه بعد در فیلم «مرد اشتباهی» پشت میلههای زندان است؛ چرا که قانون عادلانه نیست.
ژان-لوک گدار: من واقعاً این مصاحبهی ریوت را دوست داشتم. آنها قوانین را تغییر میدهند بنابراین همیشه آنجا هستند. دیدگاه من با او متفاوت است حداقل در مورد فیلمها.
کایه دو سینما: در مورد شما بیشتر ضد قانون است.
ژان-لوک گدار: بله، اما من واقعاً قوانین را دوست دارم البته در بازی تنیس.
ژان-لوک گدار: در «فیلم سوسیالیسم» متن زیبایی از سارتر وجود دارد که میگوید دیالکتیک در آن واحد همه چیز و هیچ چیز است. هیچ و همه چیز. در ابتدای «خداحافظ زبان» عبارت دیگری از سارتر در تعریف فلسفه وجود دارد؛ «فلسفه هستی است، قلب هستی، سؤال هستی، تا جایی که این هستی موجودیتی غیر از خود را مطرح میکند». چپگرایی و کلاسیسیم به صورت همزمان! من جز معدود کسانی هستم که معتقدم بهترین نوشتههای سارتر در مورد نقاشی است. در یادداشتی مربوط رابرت لاپوژاده نقاش دههی 1950-1960 مینویسد: «افسوس، خشم او تمام و کمال در قلموی او نمینشیند». این متناظر نظرات منفیای است که من سالهای سال نسبت به فیلمهایی دارم که ژست و داعیهی کنشگری دارند. قریب به اتفاق آنها، یارای تصویر کردن خشم خود را ندارند.
ژان-لوک گدار: در کتاب پیتر وایس تجزیه و تحلیل خوبی در مورد نقاشی «آزادی هدایتگر مردم» اثر دلاکروا وجود دارد. او بر زن حامل پرچم متمرکز نمیشود بلکه بر نجیبزادهای که کلاهی بلند بر سر دارد درنگ میکند، بر یک بورژوا. این شخصیت مرا به یاد آنژورلاس میاندازد. قهرمان سنگرها در بینوایان، مانند رومن گوپیل او یک سرباز و مبارز واقعی است، امیدوارم متوجه منظورم بشوید. گوپیلی که من میشناختم زمانی که سال 68 از دبیرستان فارغ التحصیل شد، کمیته دانشآموزان دبیرستانی حامی ویتنام را تأسیس کرد؛ امروز او یا در شبکه خبری BFM است و یا LC. پیتر وایس که بازمانده آلمانی تیپهای بینالمللی بود در کتابش مینویسد بعد از رسیدن به پاریس اولین کاری که میکند رفتن به موزه لوور است. او این شخصیت را میبیند که لباس طبقه متوسط را به تن و تفنگی در دست دارد اما شلیک نمیکند. وایس معتقد است او برای شلیک کردن مردد است. او بیرون آماده تا در تظاهرات شرکت کند. او همدلی دارد اما در عین حال میترسد. او مانند فردریک مورو در کتاب تربیت احساسات است که شاهد حمله گارد ملی در سال 1848 بود. در آنجا دوستی قدیمی را میبیند. جمله فلوبر معرکه است: «و فردریک با دهانی باز سنکال را شناخت». سنکالی که زمانی چپ بود. و جمله بعدی یک مونتاژ شکوهمند است: «او سفر کرد».
کایه دو سینما: به نظر میرسد میخواستید روی جهان واقعی تأثیر بگذارید.
ژان-لوک گدار: این نظر شماست. من اینطور فکر نمیکنم. نویسندهای به نام دنیس دو رُژمون جملهای دارد که من آن را خیلی نقل میکنم. «به امید است که زندهایم». جمله بعدش مرا میخنداند، او اضافه میکند: «اما این امید حقیقی است».
اخیراً فیلم کوتاه، روز بازگشایی مدارس روزیه را دیدم. تقریباً اولین فیلم زیست محیطی است، خیلی قبلتر از اینکه نمونههای بعدی ساخته شوند. فیلمی است در مورد نافرمانی مدنی و نزدیک به آرای ثورو. من هم طرف نافرمانیام اما در سینما باقی میمانم. زمانی باور داشتم که میتوانم در مناسبات جهان مداخله کنم. زمانی بود که آنه ماری سرم غر میزد: «برو و انقلابتو کن، امروز از قهوه خبری نیست!» (میخندد).