معرفی فیلمها: بخش نخست
معرفی: حرفهای (1981؛ ژرژ لوتنر1)
شاید به سختی بتوان حرفهای را در ژانر جاسوسی جای داد. نکتهای که آن را از این منظر قابل برررسی میکند، اتفاقاتی است که برای شخصیت اصلی داستانْ ژوسلَن بومُن2 میافتد. او از طرف سرویس امنیتی فرانسه3 مامور میشود تا رئیس جمهور کشور آفریقاییْ مالاگاوی4 را به قتل برساند. مأموریت لو میرود، ژولسن دستگیر و زندانی میشود. پس از حدود دو سال موفق به فرار از مالاگاوی شده و خود را به فرانسه میرساند. ژوس متوجه میشود که وضعیت سیاسی مالاگاوی-فرانسه دچار تحول شده و او در جهت اعلام حس نیت دولت فرانسه، به دولت مالاگاوی تقدیم شده است. نکتهی مهمی که میتوان در اینجا به آن اشاره کرد تأثیر مستقیم سیاست خارجی بر روی جاسوسها است. به بیان دیگر ایدئولوژییای که یک جاسوس وفادارانه و تا پای جان در خدمت آن است با یک تلنگر ساده میتواند او را از بین ببرد. ژوس پس از بازگشت هیچ پناهی ندارد، یا باید به کشور سومی پناه ببرد و مخفیانه به زندگی ادامه دهد یا بماند و مأموریت خود را به پایان برساند، حتی اگر منجر به کشته شدن او شود. در این راه باید ابتدا افراد قابل اعتماد خود را بیابد. سازمان به او پشت کرده است و به راحتی نمیتواند به کسی اعتماد کند، نزدیکترین افراد به او هم میتوانند دشمن باشند. حالا میتوان به نکتهی دیگری در اینجا توجه کرد، ژوس حالا تنها است اما چیزی که برای او اولویت دارد انجام مأموریت ناتمام خود است. او حالا درصدد آن است که انتقام خود را نیز بستاند، پس دست به کار میشود. او در مقابل سازمانی که روزی در خدمت آن بود، قد علم میکند و میخواهد حیثیتی که فدا شده است را احیا کند. برای رسیدن به این منظور ابتدا خبر زنده بودن خود را با مطبوعات در میان میگذارد و اینکه قصد خودکشی ندارد. همین نکته باعث میشود تا حدودی به زنده ماندن خود در پایان مأموریت امیدوار باشد چرا که اگر کشته شود، همهی نگاهها به سمت سازمان میچرخد. رئیس جمهور مالاگاوی مهمان فرانسه میشود. ژوس با یک تمهید ساده مرگ خود را بازسازی میکند و تا زمان کشف و مشخص شدن هویّت جسد، به راحتی وارد قصر محل سکونت رئیس جمهور مالاگاوی میشود.
ژوس و رئیس جمهور مالاگاوی هر دو به دست سرویس امنیتی فرانسه کشته میشوند. وزیر سابق، دستور قتل رئیس جمهور مالاگاوی را صادر کرده بود که با تغییر روند روابط دو کشور این دستور لغو میشود و ژوس به عنوان هدیه به حکومت و رئیس جمهور مالاگاوی تقدیم میشود و حالا وزیر جدید دستور قتل ژوس را صادر میکند. نکتهای که در اینجا میتوان به آن اشاره کرد این است که ژوس را به سختی میتوان در جایگاه یک مأمور دوجانبه دید. یک اختلال درونسیستمی باعث میشود که نیروهای خودی آسیب ببینند، ژوس زنده میماند و بازمیگردد تا بفهمد که چرا باید این اتفاق بیفتد، پس از اینکه میفهمد چه اتفاقی افتاده و او یک بازیچه بوده است، تصمیم میگیرد مرگ رئیس جمهور مالاگاوی را به وسیلهی نیروهای خودی سازمان به انجام برساند و با مرگ خود اثبات کند که چگونه یک سیستم جاسوسی میتواند در شرایط مختلف منافع خود را بر همه چیز ترجیح بدهد. اما او همانند یک نیروی خرابکار عمل میکند، جایی که حالا نه جاسوسی فرانسوی است و نه در خدمت ایدئولوژیی دیگر و اینجاست که او را تبدیل به شبحی از یک ماموردوجانبه میکند. نقشهای را در این مدت طرحریزی میکند و با آن آسیبی که سیستم به او وارد کرده بود را به خود سیستم بازمیگرداند. دو رسوایی بزرگ برای سرویس امنیتی فرانسه، یکی کشتن رئیس جمهور مالاگاوی در خاک فرانسه و بازگشت التهاب سیاسی گذشته و دیگری مرگ ژوس که چهرهی دیگری از سازمان را برملا میکند و آنها را تحت فشار قرار میدهد. حرفهای شاید یک فیلم جاسوسی نباشد، اما شخصیت جاسوس و روابط درونسازمانی، آن را از یک فیلم اکشن5 ساده فراتر میبرد.
معرفی: کرکس6 (2018؛ ساخته تاد کتزبورگ7، جسیون اسمیلویچ8 و کن رابینسون9)
اگر راد سرلینگ10، جین رادنبری11 و سیدنی نیومن12 همانند باقی برنامهسازان تلویزیون خود را مقید به ساخت سریالهای آبکی13 میدانستند، ما امروز با خیل عظیمی از سریالهای تاثیرگذار روبهرو نبودیم. کسانی که ارزش داستانگویی در تلویزیون را به همه گوشزد کردند و توانستند نظر بسیاری از مخاطبان سختگیر را به خود جلب کنند. سرلینگ با «منطقهی نیمهروشن14»، رادنبری با «پیشتازان فضا15» و نیومن با «دکتر هو16» هر کدام به نحوی پتانسیلهای نهفته در ساختار داستانگویی تلویزیون را به همه نشان دادند. همین اتفاق باعث شد تا تلویزیون هم برای نویسندهها و هم برای کارگردانهای بزرگی مثل دیوید لینچ17 جای وسوسه برانگیزی باشد تا بتوانند داستانهای خود را با فراغ بال بیشتری گسترش دهند.
گسترش داستان در عرض، امکان تعویض نقطه دید و راوی و بسیاری از امکانات دیگر باعث میشود تا سریال به عنوان یک فرم روایی آزادی عمل بیشتری در اقتباس از رمانها را به نویسندهها و کارگردانها بدهد. کرکس دومین اقتباس رسمی از رمان جیمز گرادی18 «شش روز کرکس19» است و در بسیاری جهات وامدار مستقیم اقتباس سینمایی سیدنی پولاک20 از رمان است.
یکی از عمده تفاوتهای داستان کرکس با رمان (و فیلم) این است که اتفاقات دیگر در دههی هفتاد میلادی نمیگذرد و همه چیز به زمان حال آورده شده است که جلوهی دیگری به داستان جو ترنر21 داده است. اما انفصال داستان از بستر تاریخی که یکی از دلایل وجودی رمان است، باعث شده که این اقتباس بهروزآوری شده تا حدودی ویژگیهای اجتماعی خود را از دست بدهد و بیشتر از آنکه روی واقعیات تاریخی شکل بگیرد، بر واقعیتهایی محتمل و گاهی داستانی استوار باشد. حملات تروریستی که با کمک سازمانهای جاسوسی و شبهنظامی آمریکایی در دنیا انجام میشوند، هیچگاه به تاثیرگذاری رسوایی واترگیت22 و دامنهی آن نیست. همین دلیل باعث میشود تا شاید کرکس با تمام ویژگیهای مثبتی که در تغییر زمان وقوع اتفاقات داشته است، نتوانسته جایگزین مناسبی برای بستر تاریخی خود انتخاب کند.
از دیگر ویژگیهای سریال میتوان به گسترش روابط شخصیتها اشاره کرد. با توجه به تغییراتی که در بعضی از شخصیتها ایجاد شده است، ابعاد و پیچیدگیهای شخصیتهای قدیمی بیشتر شده است. سم باربر23 از یک شخصیت فرعی که در اقتباس سینمایی نقش طعمه را بازی میکرد، تبدیل میشود به یکی از شخصیتهای مهم داستان که در مواقع مناسب به داستان اضافه میشود و دامنهی اثرگذاری بیشتری دارد، یا تغییر جنسیت ژوبر24 روند اتفاقات را متفاوت از اقتباس سینمایی میکند. شخصیتهای جدید هم با ویژگیهای خود رنگ و بوی تازهای به داستان گرادی دادهاند.
یکی از نکات اصلی فیلم که از اهمیت خاصی برخوردار است، جنس روابط شخصیتها و تعامل آنها با یکدیگر است که در مهای از شک و تردید رخ میدهد. چیزی که در کرکس نادیده گرفته شده است و به راحتی میتوان فهمید چه کسانی در طول ماجرا قابل اعتماد هستند و چه کسانی به چه میزان در اتفاقات داستان نقش دارند و ساختار شبکهای در هم پیچیدهی فیلم به شکل سادهای در سریال بازتاب داده شده است. شاید دلیل این اتفاق به تلویزیون آمدن داستان است و یا حتی تغییر آن به زمان حال باعث شده است که این اتفاق نیفتد و میتوان به این نکته نیز توجه کرد که کرکس در حال بازتاب بخشی از داستان گرادی است که در فیلم توانایی پرداختن به آن وجود نداشت. همین شفافیت روی بخش دیگری از فیلم که شبکههای کوچک قدرت است تاثیر گذاشته است، جو ترنر، باب پارتریج25، روئل ابوت26، مارتی فراست27 و ناتان فولر28، هر کدام با توجه به منافع خود مواضعشان نسبت به اتفاقات متفاوت است و هر کدام با توجه به امکانات در اختیارشان منافع خود را به پیش میبرند. اما یکی از دلایلی که باعث میشود تا شبح ماموردوجانبه در هیچ کدام از این شبکههای قدرت شکل نگیرد، همگرا شدن منافع بعضی گروهها است و حقانیت و برتری بیش از حد جو ترنر که نویسندهها هم با تمهیداتی سعی در اثبات آن دارند و داستان به یک پایان قطعی ختم میشود. در آخر میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که کرکس یکی از نمونههای خوب و الگویی اقتباس در تلویزیون است.
سینمای جاسوسی: انسان، احساسات، انگیزه، تلاش
–نهست–