قصه‌های وحشی زیفران

قصه‌های وحشی زیفران

قصه‌های وحشی

نویسنده: کوئنتین

برگردانِ رکسانا طالبی

“قصه‌های وحشی” از یک منظر فیلم مهمی است. اکنون که مشغول نوشتن این یادداشتم، حدوداً 4 میلیون نفر در آرژانتین به تماشای آن نشسته‌اند و پس از نخستین نمایش در جشنواره‌ی فیلم کن (2014)، در دوره‌ی اخیر آکادمی اسکار نیز نامزد بهترین فیلم خارجی زبان شده است. تنها یک فیلم آرژانتینی دیگر به این میزان از فروش دست پیدا کرده بود [ننگ (1952)] و فقط یک فیلم دیگر هم در کن حضور داشت و برنده جایزه اسکار نیز شد [روایت رسمی (1985)] و تنها یک فیلم آرژانتینی برنده جایزه اسکار شده است [راز چشم‌های‌شان (2010)]. علاوه بر این‌ها، قصه‌های وحشی رویای کسانی که از صنعت سینما سخن می‌گویند را به واقعیت بدل کرد: فیلمی که رکورد فروش در باکس آفیس را شکست و هم‌زمان در زنجیره‌ی جشنواره‌ها موفقیت کسب کرد. فیلمی که مُهر تایید منتقدان داخلی و بین‌المللی را از آن خود کرد. “قصه‌های وحشی” طیف گسترده‌ای از نقدهای متفاوت منتقدان را در پی داشت؛ از ستایش‌آمیز تا تعریف‌های کم‌‌ ثناگوتری همچون “بسیار سرگرم‌کننده”.

دمیان زیفران در 40 سالگی بدل به قهرمانی ملّی شد. او بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه سینما – دانشگاهی که تقریباً تمام سینماگران معاصر آرژانتین در آن تحصیل کردند – با موفقیت چشم‌گیر سریالی که برای تلویزیون ساخت [سریالی 14 قسمتی به نام “شبیه‌سازها” (2002-2003)] نامش را بر سر زبان‌ها انداخت و بعد از آن دو فیلم بلند ساخت. یک کمدی رمانتیک به نام “قعر دریا” (2003) و یک کمدی پلیسی به نام “در آزادی مشروط” (2005) که هر دو نقدهای متفاوتی گرفتند، فروش زیادی نکرند و به هیچ جشنواره خارجی نیز راه نیافتند. اما افراد زیادی بودند که به آینده او ایمان داشتند و موفقیت‌های “قصه‌های وحشی” نشان داد که حق با آن‌ها بود. اگرچه آرژانتین کشوری است که بیشترین تعداد تولید محصولات سینمایی سالیانه را در میان کشورهای منطقه داراست، با این حال با کمبود فیگورهایی همچون سالس، کوآرون، ایناریتو و لارین و امثالهم روبرو بوده است، یعنی خود آن فیلم‌سازان آمریکای لاتینی که به‌وسیله‌ی جریان‌های تجاری بین‌المللی احاطه شده‌اند.

با وجود این‌که صنعت فیلم داخلی از وضعیت خود راضی است، اما اگر اخبار را دنبال کنید متوجه می‌شوید که مردم کشور ناراضی‌اند. دادستانی که علیه رئیس جمهور، کریستینا د کیرشنر به جرم حمایت از جنایتکاران عامل قاتل عام، اعلام جرم کرده بود درست در روز اعاده‌ی دادرسی‌اش به مجلس، به‌طرز مبهمی می‌میرد. در چنین موقعیتی، بنا به یک دلیل، صنعت سینما به شدت با یارانه‌های نقدی از سوی دولت حمایت می‌شود و دولت کیرشنر در ازا و برای سکوت معامله می‌کند. این روزها به ندرت فیلم‌ساز، بازیگر، تهیه‌کننده یا منتقدی را می­‌یابیم که در ملا عام بر علیه دولت صحبتی کند. علاوه بر این در طول دوازده سال گذشته هیچ فیلمی ساخته نشده که به نقد از دولت کیرشنر بپردازد. آرژانتینی‌ها در رژیم استبدادی روزافزونی زندگی می‌کنند که بیش از یک دهه بر موضع قدرت است و قلمروی فیلمسازی مطیعی را برای خودش ایجاد کرده است. (اتحادیه‌ی جماهیر شوروی در این مورد از کشورهای پیشرو بود اما شرایط آن زمان، نسبتاً جهان‌شمول بود).

اما چه ارتباطی بین سیاست معاصر و فیلمی مثل قصه‌های وحشی وجود دارد؟ اصلا ارتباطی است؟ از اینجا شروع کردم که قصه‌های وحشی فیلم مهمی است، ولی خلاف این را نیز می‌توان گفت. تنها کافی‌ست نخستین نمای فیلم را ببینید. کفش‌های پاشنه‌بلند زنی که با افاده به سمت محل تحویل بار فرودگاه راه می‌رود. مطلقاً هیچ نیازی به این پلان نیست، همانطور که به پلان بعدی نیازی نیست. چند ثانیه بعد، محفظه چمدان­های هواپیما بسته می‌شود و سپس صفحه سیاه شده چرا که دوربین از داخل محفظه این نما را گرفته است. این چیزی جز فیلم‌سازی‌ای جلوه‌فروشانه و توخالی نیست اما عموماً افراد آن را با خلاقیت و استادی اشتباه می‌گیرند.

قصه‌های وحشی از شش اپیزود کوتاه ساخته شده که کمابیش به هم مرتبط‌اند؛ آن‌هم در وضعیتی که شخصیت­ها به حدی تماماً تصنعی ریخت و پرداخت شده‌اند که ممکن نیست حتی یک ثانیه بیشتر از مدت زمان یک اپیزود بر روی پرده باقی بمانند. قصه‌های وحشی یک جور شوی تلویزیونی پرخرج است که کارایی پیش‌پاافتاده‌ی آن به عنوان ماشینی قصه‌پرداز حاصلِ تولید آدرنالین و خنده از نمایش چند گونه مختلف از خُلق‌های گند، انتقام و خشونت بین شخصیت‌هایی است که طیف متفاوتی از کاملاً دوست‌نداشتنی تا به سختی قابل تحمل را شامل می‌شود. این گروه دوم می‌توانستند شخصیت‌های فیلم‌های کارگردانی مانند برگمن و آلتمن باشند، اما این داستان دیگری است: در فیلم زیفرون، سرگرمی تقریباً تنها و تنها مبتنی بر کینه‌های قدیمی بین شخصیت­هاست.

با این حال فیلم گیرا و پرکشش است چرا که در نهایت واقعاً به آن‌چه در آرژانتین جاری‌ست مرتبط است. همه معتقدند که این روزها مردم حسابی عصبی و آتشی‌اند. این موارد از انواع خشونت بخشی از زندگی روزمره‌ی ما هستند. (در مصاحبه‌ای تلویزیونی پیش از افتتاحیه فیلم، زیفران اعلام کرد که اگر آدم فقیری بود، لحظه‌ای برای جنایتکار شدن درنگ نمی­کرد. این اظهار نظر چنان جار و جنجالی راه انداخت که دلیل به تعویق افتادن افتتاحیه فیلم را همین مسئله اعلام می‌کردند و نگرانی‌های زیادی در ارتباط با تأثیر آن بر فروش فیلم ایجاد کرد آن هم در کشوری که ترس از جنایتکاران دلواپسی اصلی مردم است) تمام داستان‌های فیلم مربوط به تضاد و درگیری بین فقیر و ثروتمند است؛ نبرد شخصی در موضع قدرت و فردی که مالکیتش سلب‌شده. حتی در آخرین و پرجزئیات‌ترین اپیزود فیلم که یک مراسم عروسی در فضای بورژوایی یهودی را نشان می‌دهد، به وضوح تصویری از خصومت بین فامیل‌های شخصیت اصلی و باقی جامعه ارائه می‌شود: در جریان مهمانی، عروس که متوجه شده همسرش با زنی کاتولیک به او خیانت کرده است و با برقراری رابطه جنسی با مردی که در آشپزخانه هتل کار می‌کند از شوهرش انتقام می‌گیرد و او را با اخاذی تهدید می‌کند.

آن چیزی که قصه‌های وحشی در موردش صحبت می‌کند، حق فقرا برای به دست آوردن ثروت از طریق قانون‌شکنی نیست، بلکه تقریباً عکس آن است: آگاهی ثروتمندان از این‌که برای نگهداری چیزهایی که صاحب آن‌ها هستند، باید بجنگند. این سابقاً نبرد طبقاتی نامیده می‌شد اما زیفران مشتاقانه‌ای موضعی را می‌گیرد که تنها حداقل‌ها را می‌گوید: او از مخاطبان دعوت می‌کند که کنش‌گران مختلف اجتماعی را به مثابه ورزشکاران یک مسابقه ورزشی ببیند که به هم گلاویز شده‌اند. این مسئله کاملاً در اپیزود سوم فیلم آشکار است، جایی که مرد ثروتمند خوش‌تیپ، شیک پوش و با پوستی روشن که ماشینی لوکس را در جاده می‌راند به وسیله‌ی مرد کارگر سیاهی که ماشینی قدیمی و نیاتی شیطانی دارد، تحقیر می‌شود.

این سناریو هیچ ایده‌ی جدیدی ندارد جز آن هنگامی که مرد ثروتمند پس از فرار از این تهدید تصمیم به بازگشت می‌گیرد تا حریفش را بکشد. این اپیزود با خشونت وحشیانه‌ای که منجر به مرگ می­شود پایان می‌یابد. مرگی که قرار است آشکارا از آن لذتی رذیلانه ببریم؛ لذتی که حاصل از درنظر گرفتن و ارزیابی دو مرد در موقعیتی برابر، همچون یک مسابقه ورزشی عادلانه است. فیلم ناظر بر این است که آن اظهارنظر شرم‌آور زیفران می‌تواند با این ضمیمه تکمیل شود که اگر او ثروتمند بود می‌کوشید تا از فقرا بدزدد و آن‌ها را بکشد؛ و این‌که او حق دارد این کار را انجام دهد و از آن لذت ببرد. این تمام چیزی است که قصه‌های وحشی می­گوید.

به نوعی کاری که زیفران انجام داده است خارج کردن سیاست از فیلم بود. منظور سیاست واقعیِ کشور آرژانتین است. آرژانتینی که دولت کرشنر هیچ کاری برای جلوگیری از خشونت در آن نکرده است و با انداختن مشکلات به گردن توطئه‌های خارجی، شهروندان معمولی، آب و هوا و طبیعت­ بشر از خود سلب مسئولیت می‌کند. “قصه‌های وحشی” تصویر کاملی است از سکوت فیلم‌سازان آرژانتینی در برابر این خودمبرّا دانستن مقامات رسمی: صراحتاً به خشونت فراگیر موجود در کشور اذعان می‌کند ولی هر گونه ارجاع و اشاره به مراجع صاحب قدرتی که اجازه‌ی ادامه یافتن آن را می‌دهند، کنار می‌گذارد. حتی در اپیزودی که شخصی در پاسخ به تعرضی که به او شده است، بمبی را در مقابل یک دفتر دولتی منفجر می‌کند، فیلم آشکارا نشان می­دهد (حداقل برای تماشاگران آرژانتینی)، که کارکنان سنگدل نه بخشی از دولت مرکزی بلکه از شهرداری بوینس آیرس هستند (که مشخصاً به‌وسیله‌ی اپوزیسیون­ اداره می­‌شود).

بنابراین علی‌رغم همه‌ی سروصداها، این نمونه از هنر حکومتی و صنعت فیلم‌سازی دولتی که مملو است از تولیدات بسیار پرخرج، مشهورترین بازیگران کشور (از جمله ریکاردو دارین؛ تنها سوپراستار سیستم)، مجموعه‌ای از روایت‌هایی که چنان حسابگرانه پرداخت شده‌اند‌ که حتی لحظه‌ای مجال به درنگ و تأمل بازتابانه‌ی بیرون از دایره‌ی اکشن را نمی‌دهند و سبک بصری ماهرانه‌ی خیره‌کننده ولی آماده‌ی مصرف، در نهایت فیلمی در باب چیزی جز سکوت نیست.

 

این مطلب ترجمه‌ای است از

 

Wild Tales (Damián Szifron, Argentina/Spain) By Quintin In Columns, CS62, From The Magazine / http://cinema-scope.com/columns/wild-tales-damian-szifron-argentinaspain/

 


برای دریافت این مطلب در قالب PDF اینجا را کلیک کنید: Wild Tales

Leave a Reply