برشت و دادگاه مک‌کارتیسم

برشت و دادگاه مک‌کارتیسم

بُرش‌هایی از صحبت‌های برتولت برشت در «کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی»

میثاق نعمت گرگانی

گی لکرک شرح حال زندگی برتولت برشت را با این جمله آغاز می‌کند: «مردی تبعیدی، که بیشتر از کفش، کشور عوض کرده است: پراگ، وین، زوریخ، دانمارک، فنلاند، شوروی و آمریکا. کتاب‌هایش سوزانده شده، از ملیّت آلمانی اخراج شده و…..». می‌توان تکمله‌ی به آن اضافه کرد. برشت مردی است تبعیدی که در کشورهای زیادی تحت پیگرد قانون قرار گرفته و به دادگاه رفته است. در نمایشنامه‌های او نیز دادگاه‌ها بسیارند: «زن نیک سچوآن»، «محکومیت لوکولوس»، «دایره‌ی گچی قفقازی»، «عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی»، «استثناء و قاعده» و «زندگی گالیله» همگی تقریباً در دادگاه پایان می‌یابند. برشت به مدد سویه‌ی انتقادی آثارش در پی افشای صورت‌های مختلف سلطه‌ی نمادین است. موارد ناپیدایی همچون بی‌طرفی دولت، بی‌طمعی دانشمندان، عینیّت علم، معصومیت هنر، و … که طبیعی بودن، قطعیت، و درستی ظاهری خود را مدیون ساختارهایی‌اند که در یک کلام می‌توان نظام بازتولید نامید. ساحت دادگاه نیز در آثار او مقوله و فرصتی است تا بیدادگری جوامع را در زیر پوشش عدالت، برملا کند.

گالیله: آن‌ها پیروز شدند. علمی که فقط یک نفر بتواند آن را بنویسد بدرد نمی‌خورد.

آندره‌آ: پس چرا توبه کردید؟ توبه کردم، چون از شکنجه فیزیکی هراس داشتم.

آندره‌آ: نه!

گالیله: ابزار و آلات شکنجه را نشانم دادند.

آندره‌آ: با این حساب هدفی در کار نبود. نه؟

گالیله: هیچ هدفی در کار نبود.

آندره‌آ (بلند): علم تنها یک فرمان می‌شناسد: مسئولیت و وظیفه.

گالیله: و من آن را انجام دادم. ای برادر علم و خویشاوند خیانت، به منجلاب خوش آمدی! من ماهی دارم. این بوی گند از ماهی من نیست بلکه از خود من است. من فروشنده هستم و تو خریدار. ای کتاب ای کالای مقدس، ای نگاه دلربا! انسان دهانش آب می‌افتد و دشنام در گلو خفه می‌شود. لعبت بزرگ بابل، این حیوان خون‌آشام و سرخگون، لای پایش را باز کرده و همه چیز تغییر می‌کند! مقدس باد جامعه ما، جامعه سوداگران و ریاکاران و بزدلان!

آندره‌آ: ترس از مرگ، از خصوصیت انسان است. ضعف‌های انسانی ربطی به علم ندارد.

گالیله: ندارد؟

– زندگی گالیله، برتولت برشت[1]

 

از این رو حضور او در نشست/بازجویی‌های تفتیش عقاید دوران مک‌کارتیسم، جابه‌جا یادآور نمایشنامه‌های اوست. برشت با زیرکی مدام، رندی و طنز را فرا می‌خواند و زیر پای قانون را خالی می‌کند. شیطنتش وقتی بازجوهای کمیته راجع به نوشتن شعر “به پیش، فراموش نشده‌ایم” می‌پرسند، وقتی بحث زبان آلمانی و انگلیسی و ترجمه را پیش می‌کشد و حضار را به خنده و تشویق وامی‌دارد، دلچسب است. برشت است دیگر، حاشیه بودن، دیگری بودن را از بَر است، شمایل تمام و‌کمال آن حکم آلن بدیو که «تئاتر از نظر سیاسی باید مشکوک باشد». خواه در آلمان، خواه شوروی و آمریکا.

در ادامه برش‌هایی از صحبت‌های او را در نشست «کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی» می‌خوانیم. جلسه‌ای که در 30 اکتبر 1947 برگزار شد و کمپانی موسیقی آلمانی بی. ام جی. در 1997 فایلی 26 دقیقه‌ای از آن را منتشر کرد.

 

افراد حاضر در این نشست کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی عبارتند از:

برتولت برشت

رئیس کمیته: جی. پارنل توماس (جمهوری‌خواه، نماینده نیو جرسی)

رابرت ای. استریپلینگ: بازجوی ارشد کمیته

باومگات: مترجم

و سایر اعضای کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی، اعضای کنگره: جان مک‌داول، ریچارد ویل، جان وود و احتمالا ریچارد نیکسون.

 

استریپلینگ: آقای برشت آیا از زمانی که در ایالات متحده هستید مقالاتی به انتشارات کمونیستی ارائه داده‌اید؟

برشت: نه. فکر نکنم.

استریپلینگ: آیا مجله‌ی “توده‌های نو”[2] رو می‌شناسید؟

برشت: نه.

استریپلینگ: هیچ وقت اسمش رو نشنیده‌اید؟

برشت: طبیعتاً شنیده‌ام.

استریپلینگ: مطلبی برای‌شان نوشته‌اید؟

برشت: نه.

استریپلینگ: هیچ‌وقت اثری از شما رو چاپ کرده‌اند؟

برشت: این رو نمی‌دونم. ممکنه شعر یا ترجمه‌‌ای از یک شعر رو منتشر کرده باشند. ولی خودم هیچ‌وقت مستقیماً باهاشون ارتباط نداشتم.

استریپلینگ: آیا ..

برشت (حرفش را قطع می‌کند): نه به اون معنایی که مد نظر شماست.

استریپلینگ: آیا با هانس ایسلر در ترانه “در ستایش آموختن” همکاری داشتید؟

برشت: بله. من متن ترانه رو نوشتم و اون فقط موسیقی رو ساخت.

استریپلینگ: شما نوشتید. شما متن ترانه رو نوشتید.

برشت: من ترانه رو نوشتم.

اسپیلینگ: امکانش هست که اون رو برای اعضای کمیته بخونید؟

برشت: بله. باید اشاره کنم که این ترانه، این متن اقتباسی از داستان ،”مادر” ماکسیم گورکی هست و در این ترانه، یک زن کارگر روسی …

استریپلینگ: چی؟

برشت: دیگر مردم فقیر رو نصیحت می‌کنه که …

استریپلینگ: اوه، این در همین کشور تولید شده، نه؟

برشت: بله.

استریپلینگ: اوه.

برشت: ۱۹۳۵، نیویورک.

استریپلینگ: بله. خب من متن‌ش رو می‌خوانم. اگر اشتباهی کردم تصحیحم کنید.

برشت: خواهش می‌کنم.

استریپلینگ:

این حقیقت ساده را فرابگیرید

سرانجام زمان آن فرارسیده

برای شما دیر نیست

اکنون الف ب پ را یاد بگیرید

کافی نیست، ولی آن را فرابگیرید

نترسید، دل‌سرد نشوید

دوباره، باید این درس را فرابگیرد

باید آماده‌ی به دست گرفتن زمام امور شوید

باید …

برشت (حرفش. را قطع می‌کند): نه. خیلی ببخشید. ولی این ترجمه اشتباه است.

(خنده‌ی حضار)

برشت: نه نه. این ترجمه درست نیست. یک لحظه به من فرصت بدهید تا صحیح‌‌اش رو بهتون بگم.

استریپلینگ: ترجمه درستی نیست؟

برشت: نه درست نیست. از نظر معنایی درست نیست. شاید خوب به نظر نرسه، ولی نمی‌خواهم راجع بهش صحبت کنم.

(سر و صدای حضار)

استریپلینگ: خب این یعنی چی؟

برشت: نه

استریپلینگ: اوه. خب من اینجا متن ترانه‌های مردمی رو دارم که به وسیله‌ی حزب کمونیست ایالت متحده آمریکا و انتشارات کتابخانه‌ی کارگران چاپ شده. صفحه‌ی ۲۴، در ستایش آموختن.

برشت: بله.

استریپلینگ: نویسنده برتولت برشت، آهنگ‌ساز هانس ایسلر. و این‌جا نوشته

«شما باید آماده‌ی بدست گرفتم زمام امور شوید.

ای صدقه‌بگیران، بیاموزید

ای زندانیان، بیاموزید

ای زنان آشپزخانه‌ها، بیاموزید

ای مردان […]

باید مهیای بدست گرفتن زمام امور شوید

برشت (حرفش را قطع می‌کند): این‌جا. ممکنه، ممکنه من صحبت کنم. مترجم …

استریپلینگ: و همین‌طور ادامه پیدا می‌کنه. این ترجیع‌‌بندش هست…

برشت (حرفش را قطع می‌کند): آقای استریپ… آره…

استریپلینگ: شما باید آماده‌ی بدست گرفتن زمام امور شوید.

برشت: آقای استریپلینگ احتمالاً مترجم..

باومگات: ترجمه درستش اینه «شما باید رهبری را بدست بگیرید».

صدایی از بین جمعیت: شما باید رهبری را بدست بگیرید.

باومگات: رهبری. بدون شک میگه رهبری. همون کلمه‌ایه که برای پیشوا هیتلر به کار می‌برند، یه چیزی شبیه همون. نمیگه بگیرید (سر و صدای حضار) این ترجمه‌ای که جلوی منه یک ترجمه دقیق از آلمانی نیست.

استریپلینگ: خب آقای برشت. مثل این‌که این‌چیزی که در این انتشارات حزب کمونیست منتشر شده اشتباه است. منظورتون چی بوده پس؟

برشت: یادم نمی‌آد که هیچ‌وقت خودم نسخه‌ای از اون کتاب رو داشته باشم، اون کتاب رو نگرفتم. زمانی که چاپ شد احتمالاً در کشور نبودم. فکر کنم به شکل یک ترانه منتشر شد، یکی از ترانه‌هایی که ایسلر موسیقی‌اش رو ساخت. من هیچ اجازه‌ای برای انتشار آن ندادم. ندیدمش، فکر کنم هیچ‌وقت ترجمه‌ش رو ندیدم.

استریپلینگ: خُب، آیا، آیا متن کلمات رو داشتی؟

(سر و صدا)

برشت (به آلمانی): بله

استریپلینگ: به شکل همین ترانه‌ای که آمد؟

برشت: اُه بله. در کتاب هست.

استریپلینگ: نه به شکلی که در اصل نوشته شده‌اند؟

(سر و صدا)

استریپلینگ: این‌طوری ادامه پیدا می‌کنه «شما باید آماده‌ی بدست گرفتن آن شوید، شما باید آماده‌ی بدست گرفتن آن شوید، در پرسیدن درنگ نکنید»

برشت: ب..

استریپلینگ: پرسش‌ها! رفقا!

برشت: چرا چرا اجازه، چرا اجازه نمی‌دهید کلمه به کلمه ترجمه کنم؟

(صدای غیر قابل فهم)

باومگات: من مشخصاً علاقه‌مند به این ترجمه‌ هستم که برمی‌گردد و در پایان …

توماس: من دیگه نمی‌تونم از این بازی ترجمه سر در بیارم.

(خنده‌ی حضار)

باومگات: معذرت می‌خواهم آقای رییس

توماس: اگر درست جلوی میکروفون صحبت کنید شاید ما کمی بیشتر متوجه بشیم.

بومگارت: خط آخر، سه مصرع آخر. ترجمه‌ی درستِ «باید آماده‌ی بدست گرفتن زمام امور شوید» میشه «شما باید رهبری را بدست بگیرید»، درستش اینه که «در مقاهم رهبر قرار بگیرید»، دقیقش، دقیق‌ترین ترجمه‌اش این میشه.

(برش نوار)

…………………………………………..

توماس: بعضی افراد ازتون خواستن که به حزب کمونیست بپیوندید. این طور نیست؟

برشت: اه ه …

صدایی از بین جمعیت: در آلمان بود یا …

برشت: آلمان. منظورتون در آلمان بود؟

توماس: نه. منظور در آمریکا بود.

برشت: نه نه نه نه

توماس: حالا! بهش فرصت دادید. بازی دستش اومد. بهتر از بقیه‌ی شاهدهایی که آوردید بازی می‌کنه.

(خنده‌ی حضار)

توماس: هیچ کس رو در آمریکا به یاد نمی‌آورید که حتی یک‌بار ازتون خواسته باشه به حزب کمونیست بپیوندید؟

برشت: نه به خاطر ندارم کسی ازم خواسته باشه.

توماس: آقای مک‌داول آیا سؤالی دارید.

مک‌داول: نه سؤالی ندارم.

توماس: آقای ویل.

والی: سؤالی نیست.

توماس: آقای استریپلینگ سوال دیگه‌ای دارید؟

استریپلینگ: اوممن. می‌خواهم از آقای برشت بپرسم که شعر یا ترانه‌ای با عنوان “به پیش، فراموش نشده‌ایم” نوشته؟

(گوینده نامشخص): بپیش چی؟

استریپلینگ: به پیش، فراموش نشده‌ایم.

برشت: اومنن. عنوان انگلیسیش رو نمی‌شناسم. می‌تونم ببینم؟

استریپلینگ: ممکنه براش به آلمانی ترجمه کنید.

برشت: اُه، الان من .. می‌دونم. بله.

استریپلینگ: شما اون رو نوشتید. کلماتش براتون آشنا هست؟

برشت: این، بله. خودشه. بله.

استریپلینگ: کمیته علاقه‌ داره که اون رو بخونم؟

توماس: مسئله‌ای نیست. بنا بر دستور جلسه.

استریپلینگ:

به پیش، فراموش نشده‌ایم

قدرت ما در نبردهایی که فاتح‌شان بودیم

مهم نیست با چه خطری مواجه شویم

به پیش، فراموش نشده‌ایم

چه نیرویی در اتحاد ماست

این دستان ما که اکنون درد می‌کشند

راه‌ها ساخته‌اند، دیوارها، برج‌ها

تمام جهان ساخته‌ی ماست

هر آن‌چه که هست را می‌توانیم از آنِ “ما” بنامیم

 

ترجیع‌بند

 

به پیش، تاختن به سوی قدرت

در سراسر شهر، زمین، جهان

به پیش، زمان را جلو بیاندازید

این شهر تنها از آنِ چه کسانی است؟

این جهان تنها از آنِ چه کسانی است؟

 

به پیش، فراموش نشده‌ایم

اتحادیه‌ی ما در رنج و گرسنگی است

چه باک که چه خطراتی پیش روست

به پیش، فراموش نشده

جهانی است که باید به آن دست یابیم

 

باید جهان تاریکی‌ها را آزاد سازیم

هر مغازه و هر اتاق را

هر جاده و هر مرتع را

تمام جهان از آنِ ما خواهد شد

 

این‌ها را شما نوشته‌اید آقای برشت؟

برشت: نه من شعری آلمانی نوشتم، اون شعر ولی خیلی متفاوته …

(خنده‌ی حضار)

برشت: از این چیز.

(خنده‌ی حضار)

استریپلینگ: اُه… آقای رییس، این همه‌ی سوال‌هایی بود که داشتم.

 


پانویس‌ها:

[1] زندگی گالیله (1379)، برتولت برشت، ترجمه کاوه کردونی، انتشارات محور

[2] The New Masses

 

Comments are closed.